ما میتوانیم از جامعهشناسی پاسخ این پرسش را بخواهیم که: چرا انسانها در تلاش برای ارضای نیازهایشان – مثلاً نیاز به خوراک– زمانی به نوع معینی روابط متقابل وارد میشوند و هنگامی به نوع دیگر؟ جامعهشناسی –در شخص مارکس– این کیفیت را همچون نتیجه تکامل نیروهای مولد ایشان تبیین میکند. اکنون این پرسش پیش میآید: آیا تکامل این نیروها به اراده انسان یا به اهدافی که انسانها در پی آنند بستگی دارد؟
به این پرسش جامعهشناسی باز در شخص مارکس پاسخ میدهد خیر، بستگی ندارد. اگر چنین بستگیای وجود ندارد پس این به معنی آن است که این نیروها به واسطه ضرورت معینی در وجود میآیند، ضرورتی که به وسیله شرایط معینی که برای انسان خارجی است تعیین میشود.
ما میتوانیم از جامعهشناسی پاسخ این پرسش را بخواهیم که: چرا انسانها در تلاش برای ارضای نیازهایشان – مثلاً نیاز به خوراک– زمانی به نوع معینی روابط متقابل وارد میشوند و هنگامی به نوع دیگر؟ جامعهشناسی –در شخص مارکس– این کیفیت را همچون نتیجه تکامل نیروهای مولد ایشان تبیین میکند. اکنون این پرسش پیش میآید: آیا تکامل این نیروها به اراده انسان یا به اهدافی که انسانها در پی آنند بستگی دارد؟
به این پرسش جامعهشناسی باز در شخص مارکس پاسخ میدهد خیر، بستگی ندارد. اگر چنین بستگیای وجود ندارد پس این به معنی آن است که این نیروها به واسطه ضرورت معینی در وجود میآیند، ضرورتی که به وسیله شرایط معینی که برای انسان خارجی است تعیین میشود.