اهالي يكي از دهكدههاي سويس، از گور برميخيزند و به خانههاي خود كه از نو ساخته شدهاند، باز ميگردند. آدل فرزند نامشروعش را كه در زندگي ديگر در رودخانه غرق كرده بود، باز مييابد. كور بينا ميشود. معلول راه ميرود. ظلم و پول و جنايت ديگر وجود ندارد، بلكه خوشبختي و صلح حكمفرما است. رامو سرود دنيايي روستايي و آرماني و شفاف را سر ميدهد كه زمان در آن غايب است ... اما از آنجا كه ديگر گذشته و آيندهاي وجود ندارد، خاطرهاي از گذشته و طرحي براي آينده نيز ديگر وجود ندارد. و به زودي روحها دچار ملال ميوند. بايد جمعيت دوزخي كيفرديدگان كه در گورهاي خود ماندهاند و ميخواهند از آنها بگريزند، بازگردند و دهكده را تهديد كنند تا عاقبت اهالي به قدر درستكاري خود پي ببرند
اهالي يكي از دهكدههاي سويس، از گور برميخيزند و به خانههاي خود كه از نو ساخته شدهاند، باز ميگردند. آدل فرزند نامشروعش را كه در زندگي ديگر در رودخانه غرق كرده بود، باز مييابد. كور بينا ميشود. معلول راه ميرود. ظلم و پول و جنايت ديگر وجود ندارد، بلكه خوشبختي و صلح حكمفرما است. رامو سرود دنيايي روستايي و آرماني و شفاف را سر ميدهد كه زمان در آن غايب است ... اما از آنجا كه ديگر گذشته و آيندهاي وجود ندارد، خاطرهاي از گذشته و طرحي براي آينده نيز ديگر وجود ندارد. و به زودي روحها دچار ملال ميوند. بايد جمعيت دوزخي كيفرديدگان كه در گورهاي خود ماندهاند و ميخواهند از آنها بگريزند، بازگردند و دهكده را تهديد كنند تا عاقبت اهالي به قدر درستكاري خود پي ببرند