شاهزاده خانم نمیخندد، او از زمانی که مادرش مرده است نتوانسته بخندد. پدرش پادشاه است و تمام دلقکها و بازیگران را به قصر میاورد تا او را بخنداند اما آنها موفق نمیشوند. در طرف دیگر سرزمین یک چوپان مهربان اما غمگین زندگی میکند، او گوسفندان یک مرد ثروتمند را نگه میدارد اما این مرد به او مزد خوبی نمیدهد و همیشه با او بداخلاق است، تا اینکه یک شب مردی تنها مهمان چوپان میشود، او با اینکه از صاحب گوسفندان میترسد اما نمیتواند تحمل کند مهمان غریبه گرسنه بماند، پس یکی از گوسفندان را میکشد و غذا درست میکند. روز بعد مرد غریبه چوپان را به آغل گوسفندان میبرد و او چیز عجیبی میبیند، مرد از چوپان با روشی عجیب تشکر کرده است.
شاهزاده خانم نمیخندد، او از زمانی که مادرش مرده است نتوانسته بخندد. پدرش پادشاه است و تمام دلقکها و بازیگران را به قصر میاورد تا او را بخنداند اما آنها موفق نمیشوند. در طرف دیگر سرزمین یک چوپان مهربان اما غمگین زندگی میکند، او گوسفندان یک مرد ثروتمند را نگه میدارد اما این مرد به او مزد خوبی نمیدهد و همیشه با او بداخلاق است، تا اینکه یک شب مردی تنها مهمان چوپان میشود، او با اینکه از صاحب گوسفندان میترسد اما نمیتواند تحمل کند مهمان غریبه گرسنه بماند، پس یکی از گوسفندان را میکشد و غذا درست میکند. روز بعد مرد غریبه چوپان را به آغل گوسفندان میبرد و او چیز عجیبی میبیند، مرد از چوپان با روشی عجیب تشکر کرده است.