Join today and start reading your favorite books for Free!
Rate this book!
Write a review?
Šarāb-e Ḵām = The Raw Wine, Esmail FassihFirst novel of Esmail Fassih, is Šarāb-e Ḵām (Raw wine, Tehran, 1968).عنوان: شراب خام؛ نویسنده: اسماعیل فصیح؛ مشخصات نشر: تهران، امیرکبیر، کتابهای جیبی، موسسه فرانکلین، 1347، در 441 ص؛ چاپ دیگر: تهران، نشر پیکان، 1379، در 345 ص، شابک: 9643281221؛ چاپ پیشین، نشر البرز، 1370، موضوع: داستان نویسان و نویسندگان ایرانی سده 14 هجری برابر با سده 20 م؛ گویا همیشه نخستین یادگار هر نگارگر و استاد، رنگی از رنگین کمان زندگی شخصی نویسنده، با خود دارد، این اثر را، پیشتر...
کتاب تا اواسطش که شخصیت ناصر تجدد تو داستان وجود داشت خیلی خوب بود و جلو می رفت و گفت و گو و بحث های جلال و ناصر تجدد خیلی جذاب بود در کنار داستان اصلی که جلو می رفت. در واقع کتاب دو بخش بود که یک بخشش گفت و گوهای بین شخصیت ها بود که جذابتر بود و بخش دومش هم داستان کشته شدن مهین همکار جلال آرین در جنوب که جلال مانند کارگاهی دنبال راز قتل مهینه. برادر جلال همکه یوسف مریضه و جلال که تو آمریکا درس خونده و برگشته به دلایلی تا از برادرش مواظبت کنه. یوسف شخصیتیه که کمال گراست و فقط میخواد بمیره و بره
جلال آریان ، یوسف و ناصر تجدد ، من اما ناصر تجدد را بیشتر دوست داشتم شبیهش را میان دوستانم همانهایی که اواخر دهه 50 به دنیا آمده بودند دیده بودم و برایم ملموس بود، شبیه ناصر تجدد که یا ترک وطن کردند و به سراب رفتند یا ماندند و افکارشان را در پستوی ذهنشان بایگانی کردند ،.مرگ دلخراش ناصر تنها صحنه ای از داستان بود که هرگز فراموش نمیکنم ، نبش قبر ، کفن خونی و چشمان سبز به خون نشسته ، صرع کار خودش را کرده بود ، از جهل مردم استفاده کرد ، لباس مرگ پوشید و ناصر را برد .نکته ای که در کتاب ذهنم را درگیر
برخی معتقدند که اسماعیل فصیح نوع ادبی "رمان پر فروش" (بست سلر) را از دهه ی چهل شمسی در ادبیات ما آغاز کرده است. اگرچه پیش از آن هم این "گونه" ادبیات در ایران، به شکل پاورقی رایج بوده؛ ("تهران مخوف" اثر مشفق کاظمی... آثار محمد مسعود، "از شمع پرس قصه" از حسینقلی مستعان، "یک ایرانی در قطب شمال" و "شش سال در میان قبیله ی زن های وحشی آمازون" از منوچهر مطیعی، برخی از آثار علی دشتی، یکی دو رمان از محمد حجازی، رجبعلی اعتمادی و...) شاید اما بشود گفت که "رمان پر فروش" به سبک غربی در ایران، پیش از آثار فصی...
شنیده بودم که محمود دولت آبادی اعتراض کرده که جمهوری اسلامی به من توجهی نکرده. یکی از به اصطلاح مسوولان امور هم در پاسخ گفته بوده که مگر ایشان به جمهوری اسلامی التفاتی کرده اند که انتظار توجه متقابل دارند.از این حرفها که بگذریم برای من وجه جالب ارتباط این مطلب با کتاب شراب خام این است که اسماعیل فصیح در دهه ی سی شمسی جوان از امریکا برگشته ای را تصویر میکند که در عین صفات قابل تحسینی که از او یک قهرمان میسازد...قهرمانی که سیصد و اندی صفحه کتاب را در پی او میخوانیم...اما تمام عناصر یک جوان دهه ی س...
مدت زیادی نیست که با اسماعیل فصیح آشنا شدم و اولین اثری که ازش خوندم رو دوست داشتم.حرفهایی از زندگی و امید زد که لازم بود برای این روزهای من .نمیدونم چرا ردپای صادق هدایت رو تو سبکش میدیدم شابد چون زخم خوردگی توش دیده میشد .بهترین بخش هاش مکالمه ی بین ناصر و جلال بود برای من که از هیچ سطریش نمیشد گذشت و پر بود از حرفهای جالب که اینقدر روان گفته شده بود خیال میکردی روبروت نشسته چایش رو هم میزنه و داره برات حرف میزنه.غم داشت یه غم بزرگ که تو صدای جلال بود و حسش میکردی ولی قوی بود . و وادارت میکردق...
من نسخه اصلی شراب خام رو خوندم که هیچگونه سانسوری هم نداشت ، برای خریدن این نسخه هم کلی تو انقلاب گشتم تا بالاخره به خونه این جور کتاب ها رسیدم و تونستم نسخه اصلی رو داشته باشم ، گویا این اولین کتاب آقای اسماعیل فصیح هست و در سال چهل و هفت نوشته شده ، داستان فوق العاده جالبی داره که توصیه می کنم حتما تهیه کنید و بخونید.با خوندن این کتاب شما با شرایط اون موقع بیشتر آشنا میشید ، چیزی که تو چند تا کتاب دیگه ای که من از اسماعیل فصیح خوندم هم می تونید ببینید.پس بخونیدش که ارزششو داذ
بازم فصيح و جلال آريان و... يوسف رو دوست داشتم و اون صحنه كه قبر رو باز مي كنن و با كفن خوني مواجه ميشن رو هيچ وقت از يادم نمي ره...
"در تنهایی پشت میز تنهایی مینشینم ، قلم تنهایی به دست میگیرم و ناله تنهایی به سر میدهم . تنها در خیابان قدم میزنم و تنها طعام تنهایی میخورم و تنها شراب تنهایی مینوشم و تنها به خانه میروم و تنها در بستر میخوابم . "شراب خام داستانی خوش خوان است و نثر ساده و روانی دارد . داستان درباره مردی به نام جلال آریان است که به علت بیماری برادرش یوسف از آمریکا به ایران می آید تا او را در یک بیمارستان خصوصی بستری کند و نیز از او مراقبت کند . او که به تازگی همسر نوروژی خود آنابل را سر زایمان از دست داده ، در ته...
خب اینطور که معلومه توی داستان های اسماعیل فصیح هربار قرار به گوشه ای از زندگی جلال آریان نگاهی بندازیم و چند ماه از زندگیش رو کتاب هم تجربه کنیم . من باز هم دوست داشتم . نگاه فقط به مردم رو دوست دارم . بیان آنچه که صرفا هست .و به لطف جلال با آدم معرکی به نام ناصر تجدد آشنا شدم که نه تنها جلال نبودش رو احساس می کنه قطعا دل من هم براش تنگ میشه .... کارکتر ها جهت اینکه یادم نره اگر دوباره باهاشون برخورد کردم : دکتر بهرامیان فرنگیس آریانیوسف آریان اسماعیل آریان دکتر بهارلو ویدا فکرت اسدی تافتونی --...
اولین رمانی است که از آقای فصیح میخوانم. رمان کم ایرادی نبود. پر از صحنههای کشدار و گفتوگوهای اضافی، شخصیتهای اغراقشده و قصههای فرعی و اصلی رها شده و بیربط و البته عربستیزی و نژادپرستی. اما رمان خوندار و جوندار است و بیبو و بیخاصیت نیست. حالا گیرم نه در داستان اصلیاش که خیلی رقیق و شل و ول است که در داستانهای فرعی و آدمهای فرعی. مثلاً شخصیت ناصر تجدد نمونهی خوبی از یه روشنفکر ادبی سرخوردهی افسردهی فرنگرفتهی ایرانی است که من خودم خیلی با حرفها و کارهاش مشکل داشتم و اعصابم از...
اگر اینهمه تعریف نشنیده بودم از کتاب و اینهمه آدمی که میشناسمش ارجاع نداده بود به خلقوخوی جلال آریان و ناصر تجدد، بهتر کنار میآمدم با کتاب.تهران اینهمه متفاوت کتاب را دوست داشتم، شاید بهترین بخش کتاب بود این توصیف خیابانها و خانهها و مغازههای از دست رفته.نسخه پیش از انقلابش را هم خواندم و حوصله نکردم ببینم بعد از انقلاب چهها مانده از کتاب که خب معلوم است البته.و عجب نژادپرست نچسبی بود این جناب جلال آریان گرامی.
نثر بسیار قوی داشت ولی موضوع بنظرم بسیار سطحی بود. تلاش شده بود با برانگیختن حس ترحم خواننده، جذابیتی برای مطالعهی داستان ایجاد شود. که در رابطه با من شد. ولی متاسفانه در پایان، از خواندم آن راضی نبوده و مطالعهآش را پیشنهاد نمیکنم. در مجموع، کتاب پر است از فلاکت و بدبختی و غم که با قلمی قدرتمند نوشته شده است.
قلم اسماعیل فصیح را بسیار دوست دارم........بسیار مردانه مینویسد.
اوايل داستان اصلا برام جذاب نبود. تو پرم خورده بود انگار. از إسماعيل فصيح ثريا در اغما رو خونده بودم كه خيلي دوسش داشتم. حدود ١ ماه پيش كمتر از نصفش رو خوندم و منصرف شدم از ادامه دادنش حتي. بهش فرصت دوباره دادم چند روز پيش و به نظرم خوب اومد 🤪گفتگو هاي بين شون (ناصر و جلال)، بخشي از يادداشتهاي ناصر بعد از مرگش. نگاه يوسف به زندگي ... مرگ ناصر تجددخيلي خوب توصيف كرده بود حال خودش رو ..قسمت دوم كتاب قشنننگ تحت تاثير م قرار داد اينكه كه ٤ رو بش دادم 😎
شخصیت اصلی داستان بسیار دوست داشتنی بود و به خوبی تصویر شده بود، اما طرح داستان و به ویژه پایان بندی آن مشکل داشت. به شیوه بسیاری از رمان های ایرانی، بیش از آن که با یک داستان منسجم رو به رو باشیم که آغاز، کشمکش دراماتیک و پایان بندی مناسب دارد، با بازگویی خاطرات مقطعی از زندگی شخصیت اصلی سر و کار داشتیم که مشخص نبود چه تأثیری روی رشد شخصیت او داشت.جلال آریان، همان شخصیت اصلی، جوانی بیست و هفت ساله است که خیلی پیر تر از سنش رفتار می کند. اگر سن او در داستان ذکر نمی شد، من فکر می کردم که باید چهل...
پس از مدتها کتابی را تمام کردمباتوجه به زمانی که نگارش یافته دلچسب یافتمش
یادگاریهای کتاب:- زندگی یک قدم زدن کوتاه شبانه است، در طول کوره راهی باریک به اسم سرنوشت که آغاز و انتهایش معلوم نیست. امید، ما را سرپا نگه می دارد و از سختی ها بیرون می کشد.- بین سالهای ۱۹۴۲ و ۱۹۴۶ کشتی های جنگی آمریکایی از سواحل مختلف آمریکا به نقاط دوردست اقیانوس های اطلس و کبیر مأموریت پیدا می کردند ولی هدف مأموریت آن ها در پاکتی مهر و موم شده نزد ناخدا بود. حتی شخص ناخدا نیز اجازه نداشت که قبل از زمان معین، و قبل از رسیدن به نقطه معین، پاکت را باز کند و هدف مأموریت را بفهمد. برای من، این ک...
می تونم بگم یکی از بهترین کارهای آقای فصیح همین کتاب هست.یه رومان جنایی عاشقانه سرشار از اتفاقات غیر منتظره.
نثر روان و جذاب اسماعیل فصیح باعث میشه کتابهاش همیشه خوندنی باشه اما خب شراب خام بین بقیه رمانهاش به نظرم اثر ضعیفتریه که شاید به خاطر جوونی و تجربه اولین رمان نویسنده باشه!اما خب در هر صورت از یه جا به بعد قصه کاملا قابل پیشبینی میشه و گفتوگوهای بین ناصر و جلال هم بیرون میزنه و حالت شعاری پیدا میکنه. یه نکته جالبم شخصیت فرخ فروغی و شباهتش به فروغ فرخزاده و برام سوال بود که مثل قصه ازدواج خودش با آنابال و درگذشتش که اتفاق واقعی زندگی نویسندهست، آشناییش با فروغ و شخصیت ناصر تجدد هم واقعا...
خیلی با این کتاب غصه خوردم انگار دلش میخواهد الان جای دیگری باشد. با آدم دیگری حرف بزند. خود هم آدم دیگری باشد. و در دنیای دیگری زندگی کند. زندگی چیست؟. چطور اینجا آمدم؟ خدا به طور کلی چیست؟ فرق بین خوبی و بدی چیست؟عشق چیست؟ چکار باید بکنم که راضی بمیرم؟ من یستم و باید به کجا اعتلا یابم. امید کلی من آن است که به جایی برسم که همه را و همه چیز را قبول داشته باشم و دوست بدارم.
امتيازى كه به كتاب دوست داشتم بدم ٣.٥ بود كه اينجا به سمت چهار گردش كردم.كتاب خوبى بود اما از اواسط داستان و بعد از پايان شخصيت ناصر تجدد كمى به سمت بى سر و ته شدن پيش رفت.ولى همچنان اسماعيل فصيح از نويسنده هاى محبوب من بود و هست.
نثر و شیوهی نوشتاری فصیح برایم جذاب است اما طرح داستان مشکلات عجیب و غریبی دارد.
954
اسم کتاب را به طور اتفاقی شنیدمتعریف و تمجید راجع به کتاب را جدی گرفته و به سرعت در اینترنت سفارش دادمدوستش نداشتم!حوصله سربر ، توصیفی و سخن به درازایش خیلی بیش از حد حوصله من بود
من جناب اسماعیل فصیح رو بیشتر بخاطر مجموعه های وضعیت آخر و ماندن در وضعیت آخر تامس هریس می شناختم و تا مدتها می خواستم داستان های ایشون رو هم مطالعه داشته باشم ک بالاخره این شانس نصیبم شداین داستان رو بهمراه 2 کتاب دگ عشق و مرگ و تلخ کام بخونم.این 3 کتاب آقای فصیح یه جورایی زندگی و دلمشغولی های دانشجوی ایرانیه که شانس داشته بره آمریکا (با کلی ماجرای جالب البته) توی سالهای دوره لیسانس، برگشتش به ایران و ماجراهای کارش (ماجرای کار توی شرکت آمریکن و عشقها و دلمشغولیهاش و ...) و ی سفرکاری مختصر به ان...
شراب خام مثل به نظرم مثل یک تجربه خامه یک جوری اولین پایه های رمانهای فصیحه که اشکالات زیادی داره خیلی دچار اطناب میشه در وصف شراب خواری بعضی وقتا افراط میکنه بسیاری از گفتگوهای بین یوسف و جلال و یا ناصر و جلال را میشه براحتی حذف کرد چون تنها به درد کسانی می خوره که بدنبال درس مستقیم جامعه شناسی و تبار شناسی باشند منطق روایی و گره اصلی ماجرا هم به نظرم با عقل جور در نمیاد همسفر شدن یک کارمند تازه کار برای همراهی با یک کارمند دیگه؟با این وجود و این اشکالات ساختاری بازم صحنه های توصیفی بسیار تاثیر...
فصیح در این رمان سعی کرده رمان را از حد یک داستان سرگرم کننده فراتر برد و تمهید او برای این کار رفتن مکرر جلال به آسایشگاه نزدِبرادرش یوسف و بحث هایِ ادبی-عرفانیِ آنها دربارۀ پوچیِ زندگی و لطف و زیبایی مرگ و نیز گفتگوهایِ جلال با دوستِ عارف منش اش ناصر است که در آرزوی این است که روزی نویسندۀ بزرگی شود ولی از درک مردم و جامعه ناتوان است_شاید هم جامعه ناتوان از درک اوست-.ناصر به دهی دور پناه می برد و آنجا هنگام یکی از حمله های صرعش توسط مردم ده مرده انگاشته می شود و زنده به گور می گرددواین بار هم
تا حالا نشده بود آثار فصیح را بخونمو راستش فکرشو نمی کردم که بتونه جذبم کنهولی واقعاً از خوندن این رمان که اولین کتاب فصیح هم هست بسیار لذت بردم فکر می کنم حق فصیح در ادبیات داستانی فارسی به خوبی گذاشته نشدهو جا داره بیشتر بهش پرداخته بشهالبته به شرطی که بقیه آثارش هم قوی باشندهم از لحاظ ساختار و فرم هم قصه گوییو هم محتواسعی می کنم باز هم آثار فصیح را دنبال کنمو امیدوارم راضی نگهم داره
اگر یک سوم آغازین کتاب را تحمل کنید، در مابقی کتاب داستان پر کشش و پر حادثه ای داریم...قهرمان قصه، روایتگر داستان و مردی معمولی است که همه ضربات حوادث را تاب می آورد و سعی دارد فقط زندگی کند. و قهرمان بودنش در همین خواستش برای یک زندگی معمولی است، برای زیستن. بی ادعاست و در حد توانش به آنهایی که دوستشان دارد، کمک میکند.